وصیت نامه
1- آیا باید شاهد هجوم وحشیان و کفار بعثی به میهن اسلامی و حکومت الهی بود ولی از خودمان هیچ حرکت و جنبشی نشان ندهیم؟ و یا که باید کمر همت بست و چونان امواج خورشان پر صلابت و بی امان، بر صخره های کفر و ظلم کوبید؟ پس ما دو راه بیشتر نداریم: یا راه پر خطر و با عزت حسین (ع) و یا دین پر بها را به دنیای زودگذر فروختن و ذلت و خواری یزیدیان را بر جان شیرین خریدن ... و حالا که خداوند به ما توفیق داده است که از میان این دو راه، راه حق را برگزینیم، پس سستی و درنگ و غفلت از مکر اهریمنان ننگ است. به هر صورت ما به طور آگاهانه و عاشقانه رفته ایم تا انتقام پهلوی شکسته حضرت زهرا (س) را بگیریم، ما رفتیم تا انتقام سربریده سیدالشهدا را بگیریم، تا رفتم تا علم ابوالفضل العباس (ع) را برافرازیم و شما هم در این راه زینب وار راه ما را ادامه دهید دست از امام برندارید، چون آن چه که در جهت تداوم انقلاب شکوهمند اسلامی و ادامه راه شهیدان، از اهمیت خاصی برخوردار است، پیروی از مقام ولایت فقیه می باشد. مبادا که این رهبر بزرگ و مرجع عظیم الشأن را تنها بگذارید.
2- شما ای پدر عزیزم! می دانم که ... رنج و اندوه از دست رفتن من برایت سنگین می باشد، ولی در راه الله و در راه به ثمر رسیدن حکومت اسلامی، بسی ناچیز است و بدانید که شما فرزندتان را از دست ندادید بلکه چیزی را بدست آوردید و این همان مجد و عظمت اسلام و سرافرازی نسل آینده مسلمین است.
3- مادر عزیزم! عمر دنیا کوتاه است و انسان همیشه زنده نیست تا بتواند برای خدا و اسلام خدمت کند و الآن بهترین موقع برای یاری کردن دین خداست و چه بهتر که مرگ انسان شهادت در راه خدا باشد، که من نیز از درون قلبم آن را پذیرفتم و شهادت تنها چیزی است که می تواند گلوی مرا سیراب کند. و من شهادت فی سبیل الله را با آغوش باز و رویی گشاده و بشاش استقبال می کنم و برایم از عسل شیرین تر است.
وصیت نامه شهید جانعلی نعمت زاده
بسم رب الشهداء والصدیقین
وصیت نامه شهید جانعلی نعمت زاده
در 10/11/1365 در منطقه عملیاتی شلمچه
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان
« الحمدلله رب العالمین و العاقبة لاهل التقوی و الیقین »
با اعتقاد داشتن به یگانه خداوند متعال و آمدن 124000 پیغمبر از جانب پروردگار و اطمینان و ایمان قلبی به روز قیامت و عـالم پس از مرگ و فشار قبـر و سـوال و جـواب در قبـر و بـا اعتقاد قوی به امامت دوازده امام معصوم (ع) که علی بن ابیطالب(ع) اولین امام بر حق و حضرت بقیة الله الاعظم (عج) آخرین آنهاست، این آخرین کلمات و حرف دلم را که در این آخرین لحظات زندگی از زبانم جاری می شود و شاید از این نظر که واقعا از درون قلبـم بیرون می آید برای شما به عنوان یادگاری بماند را آغازمی کنم .
«ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه» سوره توبه آیه 111
خدا با انسانهای مومن معامله می کند .خداوند خریدار است و مومنین فروشنده ،متاعی که فروخته می شود مالها و جانهای مـا است و بهـایی که از او خواهیم گرفت بهشت ابدی اوست و حالا کدام انسانی است که بخواهد از این معامله بزرگ و ارزشمند مضایقه کند . زیـرا آنچـه کـه می دهیم مـال بی ارزش و جان نـاقابلی است که اگر از دادنش مضایقه هم بکنیم
بالاخره از مـا خواهد گرفت . بنابر این آنـانکه خـدا را خوب شناخته اند مانند امام حسین (ع) و هفتاد و دو تن از یارانش و مانند بهشتی مظلوم و رجایی و باهنر و شهدای کربلای خونین غرب و جنوب ایران به راحتی جان خویش را در راه خدا ایثار می کنند . و اکنون من نیز همچون دیگران مدتی قبل در میان شما بودم .
راستی چه می بایست کرد ؟ آیا باید شاهد هجوم وحشیان و کفار بعثی به میهن اسلامی و حکومت الهی بود،ولی از خودمان هیچ حرکت و جنبشی نشان ندهیم؟ و یـا که باید کمر همت بست و چونان امواج خروشان، پرصلابت و بی امان ، بر صخره های کفر و ظلم کوبید، پس ما دو راه بیشتر نداریم : یا راه پر خطر و با عزت حسین (ع)،و یا دین پربهاء را به دنیای زودگذر فروختن و ذلت و خواری یزیدیان را بر جان شیرین خریدن .
و اگر پیرو مذهب حسین(ع) هستیم، پس بایستی ، بخون سرخ،غرق شدن در میان گودی قتلگاه و به اسارت رفتن کودکان و زنها ، و بـه شهادت رسیدن علی اکبر(ع) و علی اصغر (ع) شیرخوار و قاسم(ع) نـوجـوان و قطع شدن دو دستان حضرت ابو الفضل العباس (ع) و هزاران درد و رنج در راه دفاع از حریم مقدس اسلام را ، پذیرا و متحمل گردیم . و حالا که خداوند بـه ما توفیق داده است که از میان این دو راه ،راه حق را برگزینیم ، پس سستی و درنگ ، و غفلت از مکر اهریمنان نمودن ننگ است .
بی روح دل آرام ، دل آرام نگیرد این بخت مرا نیست که آرام بمیرم
بـه هـر صورت مـا به طور آگاهانه و عاشقانه رفته ایم تا انتقام پهلوی شکسته حضرت زهرا (س ) را بگیریم ، ما رفتیم تا انتقام سر بریده حضرت سیدالشهداء (ع) را بگیریم ، ما رفتیم تا علم حضرت ابوالفضل العباس(ع) را برافرازیم . و شما هم در این راه زینب وار راه ما را ادامه دهید، دست از امام برندارید ، چون آنچه که در تداوم انقلاب شکوهمند اسلامی و ادامه راه شهیدان ، از اهمیت خاصی برخوردار است ، پیروی از مقـام ولایت فقیـه می بـاشد، مبـادا که این رهبر بزرگ و مرجع عظیم الشان را تنها بگذارید .
بنابراین ای کسانی که دوست دارید به اسلام و انقلاب خدمت بکنید ،ای کسانیکه خود را پیرو و شیعه علی(ع) می دانیـد ، ای کسانیکه آرزوی حضور در صحرای کربلا را بـر سـر دارید که ای کاش در روز عاشورا می بودید و حسین(ع) مظلوم را یاری میدادید، آری هنوز هم دیر نشده است ، و اکنون نیز هر لحظه به گوشمان این ندا می آید .
گویی ز حریم نینوا می آید آوای غریبانه هل من ناصر
ازحنجر سرخ کربلا می اید
پس به گذشته خود افسوس مخورید که الآن نیز هنگامه نبرد با دودمان بنی امیه است و یزیدیان زمان متشکل از آمریکای جهانخوار و شوروی تجاوزگر و صدام مزدور ، در مقابل صفوف آهنین جان بر کفان عاشق حسین(ع) ، صف آرایی می کنند .
و در خاتمه چند کلامی با افراد خانواده ام سخن می گویم: شما ای پدر عزیزم میدانم که محبت من در دل تو بسیار است و رنج و اندوه از دست رفتن مـن برایت سنگین می باشد ، ولی در راه الله و در راه به ثمر رسیدن حکومت اسلامی ، بسی ناچیز است وبدانید که شما ، فرزندتان را از دست ندادید ، بلکه چیزی را بدست آوردید ، و این همان مجد و عظمت اسلام و سر افرازی نسل آینده مسلمین است .پدر گرامی ام : از زحمات شما بسیار تشکر و قدردانی می کنم که همواره از کوچکی برای اینکـه انسان بشوم ، مـرا ترغیب و تشویق نمودی ، و از خدای بزرگ برای شما پدر و مادرم جایگاهی والا در بهشت مسئلت میکنم .
اما شما مادر مهربانم : میدانم که غم از دست دادن فرزند ، برایتان خیلی دشوار و مشکل است ، اگر چه من بگویم مادر مرا فراموش کن تـا تسکین خـاطر برای تـو باشد ، ولی می دانم که این مسئله برای مادری که با هزاران رنج و سختی بمدت هیجده سال برای جگر گوشه اش زحمت کشیده است کار آسانی نیست . ولی مادر عزیزم : عمر دنیـا کوتاه است و انسان همیشه زنده نیست تا بتواند برای خدا و اسلام خدمت کند ، و الآن بهترین موقع برای یاری کردن دین خداست و چه بهتر کـه مـرگ انسان ، شهادت در راه خدا باشد که من نیز از درون قلبم آنرا پذیرفتم و شهادت تنها چیزی است که می تواند گلوی مرا سیراب کند .
کشته شدن در راه حق آرزوی ماست گر چه دشمن تشنه بخون گلوی ماست
و من شهادت فی سبیل الله را با آغوش باز و رویی گشاده و بشاش استقبال می کنم و بـرایم از عسل شیرین تـر است ، بلکه حتی عروس واقعی ما شهادت است ، و صفیر گلوله برخاسته از خشم عدو ، عقد ما را خواهد خـواند و در پوششی از خون تازه و ..........
و بـارش نقل سرب در حجله سنگر ، عروس شهادت را در آغوش خواهم کشید . پـدر و مادر عزیزم : شرمسارم از اینکه موقع رفتن بـه جبهه بـا شما خداحافظی نکردم و در آخرین وداع شما را ندیدم ، چون شما به زیارت ثامن الائمه حضرت امام رضا(ع) رفتید و من برای رضای خدا به زیارت خدای رضا(ع) رفتم . به هر حال مادر :
دیگر منشین چشم براه بر گذر امشب بر خانه پر مهر تو امشب نیایم
آسوده بیارام و مکن فکر دگر هیچ بر حلقه این درب دگر نسایم
امـا شما برادران و خواهرانم : می دانم که در انتظار آمدن من لحظه شماری می کنید و همیشه چشم به درب منزل دوختید تـا شاید بـار دیگر مـرا در جمع خـود ببینید ، ولی چه باید کنم ، در حالیکه خدا مرا به میهمانی دعوت کرده است و من هم بسیار عاشق دیدار او هستم ، اما از آنجا که من به شما بی وفا نبوده ام ، لذا به شما وعده دیدار در سر پل صراط می دهم، ان شاءالله
بارخدایا : اگر چه در زندگی چیزی ندارم که در راه رضای تو نثار کنم ولی این زندگی و جان ناقابلم که خودت به من ارزانی داشتی را ، امیدوارم که بتوانم به تو پس بدهم ، چرا که امانت پس دادنی است .
در پایان از همگی تقاضای حلالیت دارم
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته شلمچه بهمن ماه 1365